نگاه مهربان او
|
|
نگاه او آبی است،
گویا آسمان را در چشم هایش ریخته اند.
وقتی که دست های مرا در صورتی دست هایش می گیرد.
گردش سرخ خون را در سرخابی سر انگشت هایش احساس می کنم نبض او،
نبض بی احتیاط او چنان تند می زند که گویی قلب خرگوشی در سینه اش پیوند زده اند.
وسواسِ زنگاریِ دوست داشتن مرا بیاد ماهی قرمزی می اندازد که در آب های تُنگ بنفش خواب رفته است.
یک روز ماهی قرمز از آب سبک تر خواهد شد و دستی ماهی قرمز را که دیگر نه ماهی است و نه قرمز از پنچره به رنگین کمان باغ پرتاب خواهد کرد تا باران رنگارنگ مرغان ماهیخوار بر ارغوان و سپیدار،
زردآلو، و سبزه، بنفشه، زعفران، عناب و زردآلو فرو ریزد.
نظرات شما عزیزان:
|
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1402برچسب:,
|
|
|
|
|